سلام
به وب ما خوش اومدید
امیدواریم که خوشتون بیاد و بتونیم وب خوبی رو برای شما مدیریت کنیم
اگه خواستید تبادل لینک کنید تو همین پست نظر بدید
ممنون که سر زدید بازم بیایید
نظر هم یادتون نره
باتشکر
(ahmad&Ali)
سلام
به وب ما خوش اومدید
امیدواریم که خوشتون بیاد و بتونیم وب خوبی رو برای شما مدیریت کنیم
اگه خواستید تبادل لینک کنید تو همین پست نظر بدید
ممنون که سر زدید بازم بیایید
نظر هم یادتون نره
باتشکر
(ahmad&Ali)
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شدو برمی گشت!
پرسیدند :چه می کنی ؟پاسخ داد :در این نزدیکی چشمه آبی هست
و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم …
گفت :
حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است
و این آب فایده ای ندارد
گفت :
…شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،
اما آن هنگام که خداوند می پرسد :
زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدم :
هر آنچه از من بر می آمد !!!!!
قابل توجه اونهائی که فکر میکنند مـــد است که شلوارشون از باسنشون آویزون باشه
این رسم در زندانهای آمریکا شکل گرفت.
زندانیهای که برای پول آماده بودند باسن خود را دراختیار دیگر زندانیها قرار دهند با آویزون نگاه داشتن شلوار بر روی باسنشون و قدم زدن در هواخوری زندان اقدام به جذب مشتری میکردند...
ما فقط خواستیم اطلاع رسانی کنیم.دیگه تصمیم با خودتون
مــَـن مــَـردَم . . .
نه صورتم به ظریفی صورت توست نه پهنای دستانم قابل مقایسه با دستان کوچک توست !
من مــَردَم ، نمیتوانم غم هایم را زیر رژ لب های رنگی ام پنهان کنم . . .
نمیتوانم دقایق دلتنگی ام را با بازی کردن موهای بلندم از یاد ببرم !
تمام لاک و لوازم آرایش و عشوه های نرم و نازکت را با غرور سنگی ام عوض نخواهم کرد . . .
شاید ته ریش قشنگ و یک دستی نداشته باشم یا چشمان زاغی ام دلت را بزند . . .
اما غرور مردانه ام دل هر مونثی را به وسوسه می اندازد !
خدا خیرت دهد « مستر زاکر برگ»
که من را یک شبه خوشبخت کردی
خیال بنده را از حیث شوهر
در این قحطی شوهر تخت کردی
.
.
.
ادامه در
.
.
.
ادامه مطلب...
اگه تا اخر نخونی ضرر کردی خیلی باحاله
یه روزی آقـــای کـــلاغ
یا به قول بعضیا جناب زاغ
رو دوچرخه پا میزد
رد شدش از دم باغ
پای یک درخت رسید
صدای خوبی شنید
نگاهی کرد به بالا
صاحب صدا رو دید
یه قناری بود قشنگ
بال و پر، پر آب و رنگ
وقتی جیک جیکو میکرد
آب میکردش دل سنگ
.
.
افتاده ام میاد دو خط
ماندنم درد دارد...
رفتنم توان میخواهد...
!و من توان درد ندارم
حکــــم اعــدام بود ...
اعدامـــی لــحظه ای مـــکث کــرد و بـــوسه ای بر طنــاب دار زد
دادســتان گفت:
صـــبر کنید آقــای زنــــدانــی این چــــه کـــاریست !؟؟
زنــدانی خـــنده ای کــرد و گفت :
بیچـــاره طـــناب نــمیزاره زمـــین بیفتم ،
ولی آدم ها !!!!! بدجـــور زمــینــم زدن!
=================================
گاهی دیدن یک عکس دو نفره تو رو یاد اون نمی ندازه !
تورو یاد خودت می ندازه ...
که چقدر شاد بودی ، که چقدر خندون بودی ، که چقدر جوون بودی !
گاهی آدم ها دلشون فقط برای خودشون تنگ می شه ...
دلم واسه خودم تنگه ...
هی فلانی!!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا که دلت میخواهد برو
فقط آرزو میکنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری
و اما من
بر نمیگردم که هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!